روضه شب دهم
(شب عاشورا امام حسين عليه السلام)
بسم الله الرحمن الرحيم
لاحول ولاقوه الا …
اللهم كن لوليك …
السلام علي ا ابا عبدالله …
شب عاشورا شده آجرك الله آقا
داغ توعظمى شده آجرى الله آقا
گونیا امشب کنارخیمہ گاہ کربلا
خيمه ات بريا شده آجرک الله آقا
درحرم،دلواپس ولبريزاشک وناله ها
زينب كبرى شده آجرك الله آقا
واى ازفردا كه بيند عمّه ،دلدارش حسين
بى كس وتنها شده آجرى الله آقا
شب عاشوراست .. ده شبه مياى خيمه پسر فاطمه. اجر قدمات با بى بى
دو عالم … جه خبره كربلا ….. ؟
شب عاشورا صدا زد:
عباسم برو ازشون درخواست كن تاصبح ازشون مهلت بكير
أنّي قَد كُنتُ احِبُّ الصَّلاةَ لَهُ، وتِلاوَةَ كِتابِهِ، وكَثرَةَ الدُّعاءِ وَالاستِغفارِ ….
شب رازو نيازست.توهم دست دعاتو بلند كن بحق الحسين ..
،الهى العفو.
(بحق اقاى غريبم مارا ببخش بيامرز .. )
زين العابدين جان عالم به قربانش فرمود:شب عاشورا بيماربودم …..
عمهام زينب ازمن پرستارى ميكرد
ميديدم وميشنيدم بابام اصحابش رودورخودش جمع كردهمه رفتند داخل
خیمه.
بابام نشسته بوديه شعرى زيرلب زمزمه ميكرد ..
ای روزکاراف برتو باد!
چندباراین شعرروتکراركرد.
(فَعَلِمتْ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ.)
با اين حرف بابام يقين كردم که بلا نازل شد ..
هرچى من شنيدم عمه م زينب هم شنيد، يک مرتبه زينب بلند شد پابرهنه،
چادرش روی زمین کشیده میشد،اومد کنارابی عبدالله یه نگاهی به داداش
کرد …
صدا زد:
(لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَياةَ !… )
داداش كاش مرده بودم،اين روزو نميديدم …
انگار الان مادرم فاطمه ازدنيا رفت ….
(فَنَظَرَ إلَيهَا الحُسَينُ .. )
يه نگاهى به زينب انداخت …
بابى انت وامى يا اباعبدالله …
پدرومادرم به فدات …
مى نشاند برلب عشاق تولبخندها
بابى آنت وأمى كَفتنِ فرزندها ..
زينب اينو گفت …!
آقای ماچه كرد؟
(فَرَدَّ غُصَّتَهُ … )
بغضش رو فروداد
چشمای مبارکش پر از اشک شد ..
چه كرد زينب … ؟
اينقدر زينب به صورت لطمه زد.دست به كريبان برد.زينب ازحال رفت ..
آقا اومد بالاى سرخواهر صدازد:
خواهرم همه اهل زمين ميميرند …
جزخدا همه هلاك ميشن …
زينب پاشو. امشب براحسين دعا كن ..
داداش:
مُردم ازدلوايسى، بسكه پريشان خاطرم
سايه ات تا برسرم باشد، خدا را شاكرم
درنمازشب دعا كردم ،نبينم داغ تو
تو سلامت باشى اما، من بميرم حاضرم
روز عاشورا برا آخرین وداع که اومد کنار خیمه همه ی زن و بچه ها
روجمع كرد صدا زد؛
(عَليكُن مِن السَلام )
يعنى اين آخرين ديدار من وشماست ..
همه دورش حلقه زدن یکی میگه:
(رَدَنا إلى حَرم جدنا)
یکی میگە سالار زینب .. ،
ما روتنها نزار،
همه رو آرام کرد،اما .. الهى بميرم .. يکى از همه بيقرار تره …
(آااخ میون همه دلها،، … امان از دل زينب)
شب عاشورا ست ،دل اين خواهر بيقراره ..
.زينب و دلدارى داد
وداع كرد جند قدم رفت يوقت زينب صدا زد؛
(مَهلا مَهلا يَابن الزهرا .. )
داداش صبر كن .. جلو اومد ، داداش رو به بغل كرفت زير كلوشو بوسيد ..
(يكبار بوسيدم كلويت را چگونه …
جای همان بوسه، دوازده ضربه جا شد)٢
سوارمركب شد،ديد حركت نميكنه يه نگاه كرد ديد نازدانش رو خاكا جلوي
ذوالجناح رو گرفته ..
بابا پایین بيا ..
آقا پايين اومد، دخترشو بغل كرفت .. صدازد بابا از صبح هر کی رفت ديگه
برنگشت .. عموم رفت،داداشم على اكبر رفت ،برنگشت،، ميدونم آكه تو هم
بری بر نمیگردی، ..
نشست تو بغل حسين،، يه جورى با بابا شيرين زبونى ميكرد، ..
بابا مارو به كى ميسپارى …
ابی عبدالله هم کریه کرد فرمود:
(لاتُحرقى قَلبى بِدَمک)
جكرمو آتش نزن هر جورى بود، دست بابا رو به سرش مى كشيد هى دست و
روی باباشو بوسه میزد، …
بابا سكينه رم آرام كردبچه هارو سپرد به عقيله ی بنی هاشم، ..
دیگه این دختر بابا رو ندید ..
روز يازدهم محرم،اومد كنار كودال ….
ديدعمه داره با يه بدن بی سر،يه بدنی كه …
مقطع الاعضا … ،
مُرمَل بِالدما ..
داره حرف ميزنه اشک ميريزه … ،
پرسید ..
(يا عَمَتى هذا نَعشُ مَن؟)
عمه جان این بدن کیه؟
(هذانَعشُ أبيِكَ آلحُسَينِ)
اين بدن بابات حسينه …
تا فهميد بدن باباى غريبش حسينه،
ایستاد مقابل آفتاب،سايه كرد …. ،
هى صدا ميزنه باباى غريبم حسين،،، ..
جون جاره نيست ميروم وميكذارمت
اى پاره پاره تن، به خدا ميسپارمت
حسين ….
هرجا نشستى .. ناله بزن يا حسين
منبع: تاريخ طبري؛ محمدبن جرير طبرى: ج 5 ص 420، ارشادشيخ مفيد: ج
2 ص لهوف سيد ابن طاوو